جدول جو
جدول جو

معنی خاره سنب - جستجوی لغت در جدول جو

خاره سنب
چیزی که می تواند سنگ خاره را سوراخ کند
تصویری از خاره سنب
تصویر خاره سنب
فرهنگ فارسی عمید
خاره سنب
(رَ /رِ سُمْبْ)
چیزی که خاره را سوراخ کند. ثاقب الحجر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاره سنگ
تصویر پاره سنگ
پاره ای از سنگ، یک تکۀ سنگ، پارسنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاره سنج
تصویر چاره سنج
کسی که در کاری بیندیشد و راه چاره را بسنجد و دریابد، چاره اندیش، برای مثال ز شادی به فرزانۀ چارهسنج / بسی تحفهها داد از مال و گنج (نظامی۶ - ۱۱۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ سَ)
سنگ خاره. سنگی که از جنس خاره باشد. صخره. صخرۀ صّماء:
تهمتن یکی خانه از خاره سنگ
برآورده دید اندرآن جای تنگ.
فردوسی.
بکشتند چندان در آن خاره سنگ
که از خون زمین گشت پشت پلنگ.
فردوسی.
بسوزد بر ایشان دل خاره سنگ
که نام بزرگی درآمد به ننگ.
فردوسی.
ز بیم عقابان پولادچنگ
نگردد کسی گرد آن خاره سنگ.
نظامی.
کمر در کمر کوهی از خاره سنگ
که آورده چون سبزمینا برنگ.
نظامی.
دوکبک دری دید بر خاره سنگ
به آئین کبکان جنگی بجنگ.
نظامی.
رهی پیچ بر پیچ تاریک و تنگ
همه راه پر خار و پرخاره سنگ.
نظامی.
چو بر پشتۀ خاره سنگ آمدم
ز بس تنگی ره بتنگ آمدم.
نظامی.
بچندین سر تیغالماس رنگ
نسفتند چون سنگی از خاره سنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ سُ)
چیزی است مثل خاک، که از کان سرب بدست می آید و نهایت بدبو باشد. (آنندراج) :
’خاکۀ کان مومیائی و سرب’. اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مدبر. با تدبیر. آنکه در کارها تأمل و تدبیر کند:
ز شادی بفرزانۀ چاره سنج
بسی تحفه ها داد از مال و گنج.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ / رِ یِ سَ)
سنگهایی که بردیف پهلوی هم چیده باشند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 37)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاره سنگ
تصویر پاره سنگ
پارسنگ پاسنگ پاهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاره سنج
تصویر چاره سنج
چاره اندیش
فرهنگ لغت هوشیار